رهروی عشق

  • خانه 

درس هایی از رهبر

27 بهمن 1395 توسط رهروی عشق

رهبر معظم انقلاب، سینه شان از آن بمبی که در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران منفجر شد، احتیاج به رطوبت و هوای مرطوب دارد. دست راست هم لمس است. سفر چین، در خدمت آقا بودم. دکترهای طب سوزنی به آقا گفتند در عرض یک هفته دست شما را راه می اندازیم. آقا فرمودند: «در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آنها آمدند، من هم می آیم.»

 

امیر علی اصغر مطلق

 (امتداد امام ، ص 133)

 نظر دهید »

جایگاه حوزه های علمیه در کلام امام انقلاب

25 بهمن 1395 توسط رهروی عشق

امام خمینی (ره):

 

 

حوزه های روحانیت محل تدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبری مسلمانان است…

 

 

ولایت فقیه و حکومت اسلامی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 146.

 2 نظر

سه کار عمده روحانیت

20 بهمن 1395 توسط رهروی عشق

مقام معظم رهبری:

سه کار عمده بر عهده روحانیون است:

« هدایت فکری و معنوی» ،

 « هدایت سیاسی»

و « خدمات اجتماعی و غم خواری و خدمت رسانی به مردم».

 

دیدار با مدیران، مدرسان و طلاب حوزه های علمیه استان تهران 25/2/95

 

 نظر دهید »

صدای پای آفتاب

17 بهمن 1395 توسط رهروی عشق

در آن شب سرد غم زده که برف ها بر روی دوش زمین سنگین می کرد. صدای پای آفتاب شنیده می شد. گذرش بر روی برف های سرد تا عمق جان زمین نفوذ می کرد. به برکت قدومش زمین زنده شد.شعاع نورش تا سرتاسر گیتی پراکنده شد و گل ها توانستند از زیر سلطه برف ها بیرون بیایند و در مقابل سوز سرما قد علم کنند و کم کم فریادهای خفه شده شان در گلو  قوت گرفت و یکپارچه با فریادهایشان خواستار به پایان رسیدن این شب یلدایی شدند .برف ها در مقابل عظمت آفتاب تاب مقاومت نداشتند و نسیم پیروزی در نی لبک نیزار عشق می دمید و این آواز بیرون می آمد:

« این عید سعید عید اسعد باشد                           ملت به پناه لطف احمد باشد

این عید سعید عید حزب الله است               دشمن ز شکست خویشتن آگاه است.»

 نظر دهید »

سکه های یک قرانی

17 بهمن 1395 توسط رهروی عشق

جمعیت زیادی اعم از زن و مرد به صورت یکپارچه علیه شاه شعار می دادیم و به پیش می رفتیم. ناگهان مأموران شاهنشاهی شروع به تیراندازی به سمت مردم بی پناه نمودند. جمعی با بدن های خونین بر زمین افتاده و برخی دیگر عقب نشینی کردند.
ماموران لاینقطع تیراندازی کرده به پیش می آمدند. متفرق شده در کوچه و محله های اطراف دنبال پناهگاهی بودیم تا در فرصتی دوباره به صورت جمعی تظاهرات را شروع نماییم.
در این هنگام پیرزنی را با یک کاسه در دستش کنار خیابان دیدم. کاسه پر بود از سکه های یک قِرانی! تصور کردم در حال گدایی است آن هم در این هاگیرواگیر! باعجله نزدیکش رفته و با عتاب گفتم مادر جان! الان چه وقت گدایی است؟! مگر نمیبینی به پیر و جوان رحم نمی کنند!
پیر زن گفت: مادر جان! گدا نیستم.این سکه ها را آماده کرده ام تا به شماهایی که از مهلکه جان سالم به دربرده اید بدهم تا در اولین فرصت با خانواده هایتان تماس بگیرید و خبر سلامتیتان را داده، آن ها را از نگرانی دربیاورید. این حداقل کاری است که من پیرزن برای انقلابم می توانم انجام دهم.

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

رهروی عشق

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اقتصاد
  • بدون موضوع
  • بزرگان
  • تربیت فرزند
  • حدیث
  • حدیث باران
  • داستان
  • دلنوشته
  • سایر
  • معصومین
  • مناجات
  • مناسبت ها
  • مناظره
  • نمی از یم امام انقلاب
  • کشکول
  • کلام رهبر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس